• امروز : دوشنبه - ۱۷ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 6 May - 2024

::: آخرین مطالب

بازگشت به انتها از ازل تا ابد مروری کوتاه بر وقایع ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ برای صیانت از نام خلیج فارس نیازمند عزم ملی هستیم درباره پوشش و لباس زنان در جزیره کیش درنگی بر حق حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی پیشینه تاریخی رادیو در تهران سینما صنعتی زندگی و مرگ افشار طوس پارسه بازشناسی نمادهای انسانی نوروز سیمای جهانی نوروز ایرانی نمادشناسی سفره هفت‌ سین و نوروز نوروز، جشنِ رستاخیز نظام اسطوره‌ای نوروز جشن آتش‌ افروزان حواس پرتی درس گفتار سینما و سینماداری در خیابان لاله‌زار کلیمیان ایران مشروطه ایرانی تکیه دولت، آغاز تا سرانجام تکیه دولت دفتر شناخت محله اودلاجان دفتر راهنمای تخصصی خانه موزه مقدم شناخت‌نامه | میرزاده عشقی درس گفتار کوچه اتابک دفتر راهنمای تخصصی موزه ایران باستان درس گفتار کوچه دندانساز درس گفتار باغ علاءالدوله جمع‌خوانی درباره تهران درس‌ گفتار کوچه پشت شهرداری درس گفتار باغ لاله‌زار سفرنامه مصور ناصرالدین شاه به فرنگ ایران و ظرفیت پنهان گردشگری شیعه اصول رهبری استراتژیک همچنان نیازمند گفتگو هستیم مروری کوتاه بر وقایع ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ پرونده ویژه «خیر قرآنی» را در فصلنامه آوای خیر ماندگار بخوانید چهار عنوان کتاب با موضوع تاریخ تهران منتشر شد تهران چیست و تهرانی کیست؟ روی خط تردید مهاجرت، عامل بقا و زوال تهران است نشست تخصصی شناخت باغ لاله‌زار برگزار شد. خانه ارغوان ارگ کریم‌خان زند سیمای معماری شهری تهران قطار مرگ فرهنگ و هنر، دید دنیا را به ما عوض می کند ارگ تبریز آیین اختتامیه هفتمین جایزه تهران برگزار شد

9
گفتگوی مرتضی رحیم نواز با محمد ترکمان

در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود | بخش پایانی

  • کد خبر : 792
  • 16 آذر 1400 - 2:32
در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود | بخش پایانی
بخش نخست گفتگو با محمد ترکمان پیرامون زمینه‌های بروز واقعه ۱۶ آذر و تاثیرات آن در سپهر سیاست داخلی و خارجی کشور، پیش‌تر تقدیم حضور شد. بخش پایانی این گفتگو را با هم می‌خوانیم
  • به تعبیری پس باید اینگونه برداشت کرد که میان شوروی و انگلیس در این ماجرا یک توافق پنهان وجود دارد. چون هر دو در این قضایا منتفع خواهند بود. بعد از این ماجرا شاهد هستیم که رویکرد ضد انگلیسی جامعه بر علیه آمریکا تغییر جهت پیدا میکنه

در آن مقطع تاریخی شما حرکتهای ضد آمریکایی می بینید. مثلا در عراق به آمریکایی ها حمله میشه یا در شیراز ساختمان اصل ۴ آمریکا مورد حمله قرار می گیرد و همچنین در تهران.. انگلیسی ها نه تنها با شوروی که با آمریکا هم در تضعیف دکتر مصدق و نهضت ملی توافق هایی داشتند. به آمریکائی ها می گفتند دولت مصدق اگر پابرجا باشد، در

عمل شوروی و کمونیست است که در منطقه خاورمیانه پا خواهد گرفت. در صورتیکه این القائات فاقد هرگونه واقعیت بود .

این حزب توده قدر قدرت که در دوره مصدق میتینگ های عظیم برگزار می کرد. پس از ماجرای کودتا چرا حرکتی از خود نشان نداد؟

خدمت شما عرض کنم القای ” خطر سرخ “توسط بریتانیا در ایران سابقه دار است از جمله در آستانه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و رویداد های گیلان و اعلام ” جمهوری سوسیالیستی گیلان ” و خیانت به آرمانهای جنبش جنگل . در دوران نهضت ملی و نخست وزیری دکتر مصدق ، بریتانیا فراوان از این حربه استفاده کرد.

بعنوان نمونه وقتی اورل هریمن، نماینده آمریکا روز ۲۳ تیر ۱۳۳۰ به عنوان مقام میانجیگر بین دولت ایران و انگلستان وارد کشور شد، در همان روز حزب توده تظاهراتی برگزار میکند تحت این عنوان که چند سال قبل در ۲۳ تیر در خوزستان کارگرانی اعتصاب کردند و عده‌ای هم کشته شدند. برگزاری این بزرگداشت در حالی هست که پیش‌تر سابقه‌ای نداشت و پس از چند سال از وقوع آن حادثه به یکباره همزمان با سفر نماینده آمریکا، آن‌ها به جنب و جوش می‌افتند. چراکه باید در همان روز تهران آشوب زده به نظر بیاید تا موج کمونیسم هراسی که انگلیس دنبال آن هست را بشود به آمریکا القا نمود. در این روز عده‌ای کشته و عده‌ای زخمی میشوند. البته درایت و شفافیت دکتر مصدق باعث میشود مسببین این اقدام که در راس آن دربار و زاهدی به عنوان وزیر کشور و سرلشکر حسن بقائی رئیس شهربانی و… و نشریات راست و چپ و… بودند نزد افکار عمومی، شناسایی بشوند

در یک مورد دیگر وقتی دکتر مصدق به شورای امنیت سازمان ملل میرود، سازمان دانشجویی حزب توده، اساتید دانشگاه و شورای دانشگاه را محبوس میکند . مرحوم دکتر سیاسی در خاطرات خود به این موضوعبا عنوان ” محاصره شورای دانشگاه و … ” پرداخته است . این جریان پوشش وسیعی در دنیا پیدا میکند. برخی از اساتید مسن بودند. گردانندگان سازمان دانشجوئی حزب توده به این افراد حتی اجازه رفع حاجت نمیدهند! مرحوم مصدق به خوبی به منشاء این حزب و دست های پشت پرده این حزب پی برده بود. به همین دلیل به آنها میگفت توده ای نفتی، در عین اینکه میدانست و میگفت استبداد و اختناق و فاصله های عمیق طبقاتی و فقرو بی عدالتی موجب روی آوردن افراد نا آگاه از بواطن قضایا، به این حزب نیز شده است.

  • به نوعی پس باید اینگونه بگوئیم که بر سر نخواستن مصدق یک اتفاق نظری وجود داشت میان قدرتهای خارجی.

مکتب مصدق و نظام فکری او می توانست در صورت تحقق، ایران و جهان را به سمت صلح و آزادی و استقلال و عدالت و برقراری نظام اخلاقی در مناسبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی سوق بدهد. به چنین نگرش و مکتبی که خارج از توقعات قدرتهای مسلط بر جهان بود ، مجالی داده نشد تا پا بگیرد و تقویت شود ، لذا باید حذف میشد. و کودتا های امرداد ۳۲ نیز حلقه ای از زنجیره توطئه هائی بود که برای سقوط نهضت ملی باجرا گذارده شد.

  • شما استفاده از واژه کودتا را چقدر صحیح میدانید؟ به ویژه که در ادبیات سیاسی این مفهوم ما به ازای مشخصی دارد. آیا به واقع می توان برای وقایع ۲۸ مرداد از واژه کودتا استفاده کرد؟

اتفاقا در دادگاه مرحوم مصدق نیز این مطلب عنوان می‌شود. او به دفعات این پرسش را مطرح می کند که اگر این اقدام کودتا نیست، نامش چه می تواند باشد؟ اینکه ساعت یک صبح با زره پوش گروهی مسلح به خانه من هجوم می آورند. اینکه تقریبا همزمان با این عمل مرحوم فاطمی، وزیر امور خارجه و مهندس حق شناس، وزیر راه و مهندس زیرک زاده نماینده مجلس را دستگیر می کنند. تلفن ها را قطع می کنند و افسران وابسته به بیگانه و دربار را در نقاط حساس شهر مستقر میسازند، نامش چیست ؟

اتفاقا مرحوم مصدق به این پرسش در دادگاه پاسخ داده. ایشان رو به دادستان میگوید خود شما هم به این ماجرا کودتا میگوئید ، بعد به نامه ای از یک افسری بنام لیتکویی اشاره کرده و متن آن را در دادگاه نظامی قرائت میکند. در این نامه این افسر شرح داده بود که در کودتا در قم چه خدماتی انجام داده است.

بقایی و میراشرافی و برخی دیگر از دست اندرکاران کودتا روز اول تیر ۱۳۳۲ در مجلس در حضور سرلشکر زاهدی که در آن ایام در مجلس متحصن بود ، شخصی به نام محمد قوامی شیرازی مدیر نشریه ” عقاب شرق ” را با یک نامه به رامسر میفرستند نزد شاه که چرا حکم نخست وزیری زاهدی را صادر نمیکنید ؟ بنده این نامه را چاپ کرده ام . متاسفانه مرحوم کاشانی هم در این ماجرا دخیل بوده که من البته نام ایشان را به ملاحضاتی نیاوردم. آقای زاهدی در قضایای قتل افشار طوس دست داشته . وقتی قرار می شود که ایشان دستگیر شود، زاهدی به مجلس رفته و در آنجا تحصن میکند. ریاست مجلس هم با آیت الله کاشانی بوده در آن ایام دستور پذیرائی از زاهدی رانیز صادر مینماید . بارها بین آن دو در هنگام تحصن در مجلس دیدارهایی انجام می پذیرد. قوامی شیرازی مینویسد شاه به من هشدار داد که چرا آمدی اینجا؟ من در محاصره طرفداران مصدق هستم و عنقریب هست که او از این دیدار مطلع بشود. عرض کردم قربان من از طرف بقایی و … برای نخست وزیری زاهدی پیغام آوردم. شاه گفت همین روزها حکم نخست وزیری او را صادر میکنم

هنر دکتر مصدق این بود که با درایت خود و پشتیبانی رجال صالح کشور و قاطبه ملت توانست دولت ملی و مردمی را ۲۸ ماه حفظ کند. وگرنه از همان روزهای نخست سیاست خارجی و شاه قصد ترور مصدق را داشتند.

روز هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ مجلس به دکتر مصدق رای می‌دهد. دو روز بعد مجلس سنا به نخست وزیری او رای می‌دهد. روز ۱۲ اردیبهشت ایشان دولت خود را معرفی میکند. ده روز بعد، در بیست و دوم اردیبهشت ایشان به مجلس میرود و اعلام میکند که جانش در خطر است. در همان مجلس است که این نطق معروف از او به یادگار مانده است که چون امنیت جانی ندارم در مجلس متحصن میشوم. بعد از پایان تحصن یک ماهه هم دیگر به نخست وزیری نمی‌رود و جلسات هیئت دولت را در خانه تشکیل و به رتق و فتق امور می‌پردازد.

این نکته را مرحوم سرهنگ نجاتی برای بنده تعریف کرد. میگفت من افسر نیروی هوایی بودم. یک روز گویا در اوائل سال ۱۳۳۲، متوجه شدم گویا معینی نامی فرمانده نیروی هوایی شده. من به همراه یکی از افسران جوان نیروی هوایی به عنوان اعتراض به خانه مصدق رفتیم. عرض کردیم ایشان را چرا برای تصدی این پست تعیین کردید. مرحوم مصدق گفت شما فرد بهتری را سراغ دارید، معر فی کنید؟ نجاتی میگفت، ما جوابی نداشتیم. بعد از ایشان پرسیدیم که اوضاع را چگونه می بینید؟ در جواب دکتر مصدق میگوید من می بینم روزی را که جنازه من درخیابان ها کشیده شود.

روز نهم اسفند اصلا همین قصد را داشتند. در آن ماجرا افشار طوس اگر نبود چه بسا دکترمصدق کشته میشد. منوچهر ریاحی در خاطراتش مینویسد من چون با برادر شاه باجناق بودم از افراد خاندان سلطنت بشمار میآمدم . روزهای جمعه باید می رفتیم دربار،  در همان ایام به ما گفتند که به جای جمعه شنبه بحضور بیائید. پیش از ظهر بود که ما به کاخ رسیدیم. شاه دستور می دهد که برای منوچهر ویسکی بیاورید. عرض کردم قربان من صبح مشروب نمیخورم. شاه در پاسخ میگوید تو نمیدونی امروز بهترین روز زندگی منه؟ بعد هم دستور می دهد تا ویسکی دوبل برای او سرو کنند. این ماجرا مربوط به همان روزی است که قرار بود برنامه ترور دکتر مصدق انجام بگیرد( ۹ اسفند ۱۳۳۱ )

در سوی دیگر ماجرا اینگونه است که شاه به مرحوم مصدق اشاره میکند که حالا که به ظن شما دربار کانون توطئه است، من میخواهم از ایران خارج شوم تا شما به امورات کشور برسید و قضیه نیز تا پس از رفتن من اعلام نشود . مصدق میگوید من تا به دربار رسیدم دیدم گروهی از مقامات و نمایندگان مجلس حضور دارند و با دیدن من به اصرار تاکید کردند که مانع خروج شاه از ایران بشوم. در همین اثنا مرحوم آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی هم اعلامیه صادر می کنند که باید از خروج شاه از کشور ممانعت به عمل بیاید . این آرایش سیاسی مصدق را متوجه توطئه می کند. ایشان میگوید وقتی قصد خروج از کاخ را داشتم متوجه شدم که سردر سنگی کاخ ازدحام هست. هدف این بوده که وقتی مصدق از کاخ خارج میشود او را هدف حمله کور قرار داده و بکشند. مصدق میگوید از صادقی نامی از کارکنان کاخ پرسیدم که برای خروج، در دیگری هم وجود داره، این فرد هم راهنمایی میکند و در نهایت مصدق از مهلکه رهایی پیدا کرده و خود را به منزلش در خیابان کاخ می رساند. این جمله معروف مربوط به همین رخداد نهم اسفند هست که: ” مرغ از قفس پرید”.

کار به همین جا ختم نمیشود، نظامی های وابسته و اراذل و اوباشی که مامور ترور دکتر مصدق بودند، وقتی اوضاع را اینگونه می بینند به خانه او حمله کرده و با خودرو جیپ به در خانه دکتر می کوبند تا بتونند از سد ماموران محافظ رد شده و به ایشان دسترسی پیدا کنند. در همین اثنا افشار طوس دکتر را با لباس خانه و دمپایی از پشت بام فراری میدهد. به دستور مصدق آنها به ستاد ارتش میروند. چون تنها جایی بوده که امنیت ایشان تامین می شده . رئیس وقت ستاد بهار مست بود. مصدق به اتفاق ایشان به مجلس می رود. خوشبختانه آن زمان رادیو دست دولت مصدق بود. دکتر از طریق رادیو نماینگان را به مجلس فرا میخواند و سخنرانی مفصلی ایراد و به توطئه ترور خود در این روز اشاره میکند. در این سخنرانی دکتر مصدق میگوید قرار بود من امروز کشته بشوم و اعلیحضرت هم صاحب عزا بشوند. جنازه من را هم با احترامات فائقه تشییع کنند!

بعد از این ماجرا بود که دکتر مصدق دیگر حاضر نشد با شاه ملاقاتی داشته باشد. مرحوم دکتر غلامحسین مصدق مینویسد که شب پدرم با لباس خانه و دمپایی آمد . آنقدر خسته بود که ما کمک کردیم تا از پله ها بالا برود و روی تخت نشست و گریان گفت. من میخواهم این جوان (محمدرضا پهلوی) همچون پدرش بدبخت نشود ، آواره نشود، او نقشه قتل من را میکشد!

  • پس به ظن شما آغاز کودتا به مدتها پیش از مرداد ۳۲ باز می گردد؟

بله. پیش از اسفند هم یک کودتای نافرجام در شهریور ۱۳۳۱ رخ داد که داستانش مفصل هست. حذف مرحوم دکتر مصدق از همان روزهای اول مطرح بوده است. برگردیم به کودتای ۲۵ امرداد. مرحوم مهندس حق‌شناس با سرتیپ ریاحی همخانه بوده. برایم تعریف کرد در خانه بودیم که تلفن زنگ زد. برداشتم. گفتند نخست وزیر با جناب ریاحی میخواهد صحبت کند. دکتر مصدق به ریاحی میگوید شما چرا در ستاد ارتش نیستید؟ ریاحی میگوید من تازه رسیدم منزل و راننده را هم مرخص کردم. مصدق میگوید من اتومبیل می‌فرستم. این نشان میده که مصدق میداند که در شب ۲۵ مرداد قصد قدرتهای خارجی و شاه انجام کودتا است.

مرحوم سرگرد فولادوند که یکی از منسوبانش در دفتر نخست وزیر مشغول خدمت بود، متوجه فعل و انفعلات نظامی در کاخ سعد آباد و برخی واحدهای نظامی میشود و از طریق اقوام خود به دکتر مصدق پیام میدهد که امکان وقوع رویدادی در امشب هست. کیانوری بعدها مدعی شد که خبر و قوع کودتا را در شب ۲۵ مرداد حزب توده به مصدق داده که از اساس این ادعای بی معنایی است

به هر حال مصدق از ریاحی میخواهد که به ستاد ارتش باز گردد. این زمانی است که کودتاچیان در ستاد ارتش معاون ریاحی، سرتیپ کیانی را دستگیر کرده بودند. با ورود ریاحی به ستاد ارتش و دستگیری سرهنگ نصیری در خانه نحست وزیر و … شاکله نظامیان کودتاچی بهم می ریزد . قرار بوده در شب کودتا ریاحی هم دستگیر بشود که در منزل نبوده، ولی حق شناس و مهندس زیرک زاده و شهید دکتر فاطمی را دستگیر می کنند.

  • خیلی دور نشیم در پایان گفتگو از موضوع و تا فرصت هست به تحلیل شما از ماجرای ۱۶ آذر بیشتر بپردازیم.

اولین شخصی که ۱۶ آذر را تسلیت میگوید شخص شاه هست. سرلشکر مزینی صبح ۱۸ آذر ماموریت پیدا میکند که با حضور در دانشکده فنی و ملاقات با رئیس دانشکده، حامل «ابراز تاسف» شاه به رئیس دانشکده فنی باشد. این کار بار دیگر تکرار میشود (کیهان ۲۴ آذر ۳۲)

از سوی دیگر ؛ سرلشکر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش نیز همان روز سرتیپ پیروزان را برای ملاقات با رئیس دانشکده فنی و انجام تحقیق ! روانه دانشگاه مینماید .

در آگهی های تسلیت مندرج در جراید، از جمله کیهان ۱۸، ۱۹ و ۲۲ آذر ۳۲ از دانشجویان آماج گلوله های رژیم کودتا، بعنوان” شهید ” یاد شده بود . در صورتی که چنین اتفاقی در دوران سلطنت پدر و پسر، یک استثنا بود.

البته شاه همچون همیشه که عادت و شیوه او بود دو دوزه بازی میکرد. مرحوم دکتر سیاسی میگوید من رفتم ملاقات شاه، رو کرد به من گفت این چه دسته گلی بود که به آب دادی؟ چند صد تا دانشجو می ریزن سر چند تا سرباز. گفتم قربان به شما اطلاعات غلط دادند. اینگونه نیست که می فرمایید. برعکس بوده. شاه به دکتر سیایی : میگویم حسین علاء وزیر دربار با خانواده های جان باختگان تماس بگیرد و ضمن ابلاغ تاسف من از این واقعه ، رضایت خاطر آنان را بهر نحو مقتضی بعمل آورد و از دولت نیز خواهم خواست تا به مسئله رسیدگی و اگر توطئه ای در کار بوده ، روشن نماید ! باز دکتر سیاسی میگوید من با نخست وزیر زاهدی قرار ملاقات داشتم، به نخست وزیری رفتم ، معلوم شد زاهدی در جلسه هیئت دولت است ، مرا به جلسه هدایت کردند . دیدم سپهبد هدایت، وزیر جنگ میگوید : اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شد باید آن عضو را قطع کرد، دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد .گفتم آقا این چه فرمایشی هست که می فرمایید. دانشگاه مرکب است از اساتید، دانشجویان و فرهیختگان کشور و … سپهبد هدایت اجازه خواست توضیحی دهد ، نخست وزیر باو مجال نداد و گفت دولت بشما کمال اعتماد دارد ، دولت چه باید بکند؟ گفتم : … دولت باید از هرگونه دخالت در دانشگاه خودداری کند و مسئولیت حفظ انتظامات آنجا را بعهده خود ما بگذارد…نخست وزیر از توضیحاتی که دادم سپاسگزاری کرد و مطالبی گفت کلی و ابهام انگیز که در مجموع نظر من را تائید میکرد. می بینیم که مقامات دخیل در این فاجعه ، نوع دیگری با این موضوع برخورد میکنند ، اجازه میدهند سه نفر شهید شانزده آذر با عنوان شهید در جراید پس از کودتا نامبرده شود. مراسم هفت و مراسم چهلم برگزار شود، از خانواده های داغدار آنان استمالت بعمل آید و بعضا به عتبات فرستاده شوند. یعنی دستگاه پشت قضیه هست. مهم برای شخص شاه ایجاد رعب و وحشت و سرکوب نهضت ملی بود. همچنین مخدوش کردن استقلال دانشگاه و تضعیف زاهدی هم از اهداف دیگری بود که او دنبال میکرد.

مرحوم دکتر سیاسی پس از این واقعه شورای دانشگاه را تشکیل میدهد گزارش های متعددی منتشر میشود که  این گزارش ها موجود هست. در این گزارش ها آمده که ساعت ده و نیم که این افراد آماج گلوله و سرنیزه کودتاچیان میشوند، بیش از یک ساعت طول میکشد که با آمبولانس آنها را به بیمارستان انتقال بدهند. اگر انتقال آنها به بیمارستان اینقدر طولانی نمی شد، احتمال نجات برخی از آنها بود. از قرار معلوم باید این اتفاق می افتاد تا چند صد نفری دستگیر و مجروح بشوند و شاه بتواند افزون بر ایجاد رعب و وحشت بیشتر در پی ورود دنیس رایت کاردار بریتانیا در ایران و در آستانه تجدید روابط با آن کشور و مذاکره با کنسرسیوم ، استقلال دانشگاه را از میان ببرد . در ادامه این فاجعه و و مقاومت دکتر سیاسی در برابر شاه و عدم تمکین به خواسته شاه مبنی بر اخراج اساتید برجسته دانشگاه که با صدور اعلامیه ای به قرارداد با کنسرسیوم مخالفت کرده بودند ، دکتر سیاسی از ریاست دانشگاه برداشته شد.

اقدام بعدی شاه این بود که بار دیگر دانشگاه تحت نظارت وزارت فرهنگ با وزیری فرمایشی بنام جعفری قرار دهد تا استقلال آن از میان برود. این سرآغازی شد بر عدم استقلال دانشگاه پس از کودتای ننگین امرداد ۱۳۳۲ و دخالت نهادهای نظامی و غیر مرتبط در امور دانشگاه و دانشگاهیان .

لینک کوتاه : https://rahimnavaz.com/?p=792
  • 732 بازدید

پیشنهادهای مرتبط

12اسفند
مروری کوتاه بر وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲
وقایع‎نگاری یک اعتراض:

مروری کوتاه بر وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲

16آذر
در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود | بخش نخست
15آذر
چرا یادمان ۱۶ آذر، هویت بخش جنبشِ دانشجویی است؟
گفتگوی مرتضی رحیم نواز با احسان شریعتی

چرا یادمان ۱۶ آذر، هویت بخش جنبشِ دانشجویی است؟