- از شما بسیار سپاسگزارم که فرصتی را در اختیار قرار دادید تا این روزها که در آستانه ۱۶ آذرماه هستیم. از شما به عنوان استاد تاریخ به ویژه در تاریخ معاصر بخواهیم که در این مورد با توجه به گرایشتان مروری داشته باشیم به این واقعه و اثرات آن را هم در تحولات سیاسی قبل از انقلاب و هم در جریان جنبش دانشجویی سالهای پس از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار دهیم. به هر حال این روز یکی از روزهای تاریخی معاصر است و پیوند معناداری با دانشگاه و تحولات آن برقرار کرده است.
در موضوع ۱۶ آذر، قبلا من یک مصاحبهای با مجله «آفتاب» داشتم و یادداشتی را هم در مجله «بخارا» نوشتهام و در آنها مطالبی را عنوان نمودهام، چون میدیدم یک برداشت ناصحیح و نادرستی در جامعه القا شده است. البته این القا هم از گذشته در جامعه ریشه داشته است.
شاید قبل از اینکه وارد ماجرای ۱۶ آذر بشویم، مجبور باشیم اشارهای کوتاه به دو کودتا که نقش مهم و تاثیرگذاری در تاریخ کشور دارند، داشته باشم. نخست کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس کودتای ۲۵ و ۲۸ امرداد ۱۳۳۲.
امسال ما وارد صد و یکمین سالگرد کودتای اسفند ۱۲۹۹ شدیم. ایران در آستانه کودتای سوم اسفند که البته مسبوق به سوابق بود و زمینههایی از قبل داشت، اوضاع نابسامانی را تجربه میکرد.
ایرانی که در آغاز دوره ناصری بودجهاش تقریبا تراز بود و درآمدهایش بیش از هزینه هایش بود، در اواخر دوره ناصری آنقدر تضعیف شده بود که برای پرداخت غرامت به کمپانی رژی مجبور به اخذ وام از بانک شاهی انگلیس شد. به گفته «جان فوران» این اولین بار بود که ایران از خارجیان وام میگرفت و بنابراین شاخصه مهمی در وابستگی ایران به غرب به شمار میآید. برای تامین خسارت ناشی از لغو امتیاز تنباکو، ایران ناگزیر شد بخشی از حقوق گمرکی خود را به انگلیسیها واگذار کند.
در دوران مظفری قرضهها ادامه یافت. بعد از آن هم روال به همین گونه بود، به نحوی که در اواخر دوره قاجاریه و در آستانه کودتا اگر سفارت انگلیس ماهانه ۵۰۰ هزار تومان از بابت امتیاز نفت جنوب به دولت پرداخت نمی کرد. بسیاری از امور کشور متوقف می ماند. در جریان سقوط کابینه میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، بریتانیا از این حربه استفاده کرد و با اهمال در واریز مبلغ مربوط، زمینه سقوط دولت و انجام کودتا را فراهم ساخت.
در طی این سالها تاب آوری جامعه ایرانی تنزل پیدا کرد و تداوم آن تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. البته به مقتضای بحث لزومی نیست به وقایع شهریور ۱۳۲۰ بپردازیم. پادشاهی که ادعای ساخت ایران نوین و ارتش مقتدر را داشت، در عرض چند ساعت مجبور شد شاهد فروپاشی ارتش و نظام خود باشد و تا کهریزک پا به فرار بگذارد. در نهایت هم نتوانست از تهران خارج شود و مجبور شد برگردد تا اینکه در نهایت در ۲۵ شهریور از ایران به آن وضع فضاحت بار او را بردند.
خدمت شما عرض کنم بعد از شهریور ۱۳۲۰ هم یک فاصله زمانی هست که مربوط به دوره مرحوم مصدق است که خارج از این بازه زمانی صد و چندساله باید آن را مورد توجه قرار داد. در طی این مدت کشور بنا بود از سلطه خارجی رها و مستقل باشد. مردم از آزادی برخوردار شده و با تقویت نهادهای مدنی بتوانند در امور مربوط به زندگی خود و خط مشی کشور مشارکت فعال پیدا کنند و انتخاباتی صحیح و سالم را تجربه نمایند. مرحوم دکتر مصدق که آمد برنامه اولیهاش دو ماده بیشتر نداشت: نخست ملی شدن صنعت نفت و سپس اصلاح قانون انتخابات.
چون معتقد بود با ملی شدن صنعت نفت، سلطه و فشار خارجی از ایران دفع خواهد شد و با اصلاح قانون انتخابات مجلسی تشکیل خواهد شد که متشکل از نمایندگان واقعی مردم خواهد بود و در چارچوب منافع و امنیت ملی و مردم حرکت خواهد کرد. این برنامهها نه مورد موافقت قدرتهای خارجی بود و نه وابستگان داخلی با آن همراهی کردند که در نهایت به کودتای امرداد منجر شد.
بعد از کودتا و به رغم سرکوب و غارت و کشتاری که رژیم کودتا نشان داد، مجموعهای از اعتراضات شروع شد. توجه داشته باشیم که رژیم کودتا هر مخالفی را سرکوب میساخت و هر کس که با آنها همراهی نداشت را به نوعی از صحنه حذف میکرد. از جمله مرحوم سید باقر کاظمی که سفیر ایران در پاریس بود یا مرحوم دکتر شمس الدین امیرعلایی وزیرمختار ایران در بلژیک و مرحوم الهیار صالح که سفیر ایران در آمریکا بود از سمت خود استعفا داده و به انزوا کشیده شدند. بسیاری از این افراد به مانند الهیار صالح به میل خود از همکاری با رژیم کودتا دوری گزیدند، شاه میخواست که ایشان همچنان سفارت ایران در ایالات متحده را بر عهده داشته باشد، اما او نپذیرفت و گفت من سفیر دولت ملی هستم و از همکاری با کابینه کودتا معذورم. شمس الدین امیرعلایی و سید باقر کاظمی پس از بازگشت به ایران دستگیر و تبعید شدند. اینها تنها نمونههایی از جمله برخوردهایی است که با نیروهای ملی صورت میپذیرفت. با افرادی که با سلطه خارجی و عوامل داخلی آنها مخالف بودند.
به رغم همه این قضایا مبارزه و اعتراض در حدودی که ممکن بود انجام میشد. در مهرماه، بازار، دانشگاه، اصناف، کسبه، دانش آموزان و… به اشکال مختلف به ابراز مخالفت پرداختند. در آبان ماه و همزمان با آغاز دادگاههای دکتر مصدق بر تعداد این اعتراضات افزوده شد، دانشگاهها نیز فعالتر شدند.
شاه در آن ایام افزون بر سرکوب دانشگاه و پایمال نمودن استقلال این نهاد علمی مهم کشور، اهداف دیگری از جمله تضعیف نخست وزیر کودتا را نیز در سر داشت. او همیشه با افراد قوی مسئله داشت. به رغم آنکه سپهبد فضل الله زاهدی نقش مهمی داشت در به روی کار آوردن محمدرضا پهلوی در جریان کودتا، از همان آغاز مخالفت با او را آغاز کرد و کارهایی را در جهت تضعیف او به مرور انجام میداد. قبلا با قوام، رزمآرا و بعدها با امینی چنین کرده بود. در خاطرات دکتر امینی میخوانیم: در همان سالهای ابتدایی دهه بیست به همراه قوامالسلطنه به مجلسی رفتیم، وقتی وارد شدیم یکی از این موشکهای کاغذی از نقطهای پرتاب شد و خورد به بینی قوام، قوام به من گفت برگردیم، از مجلس که خارج شدیم قوامالسلطنه به من گفت که کار این پسره است، منظور او محمدرضا بود. به این شکل قوام را تحمل نمیکرد. بعد هم که آن بلوای نان را راه انداخت و عدهای را بکشتن داد و حمله به خانه قوام رقم خورد که داستان مفصلی دارد.
نظیر این رفتار با سایر نخست وزیرهایی که تا حدودی مستقل بودند نیز صورت پذیرفت. در راس همه آنها مرحوم دکتر مصدق قرار داشت که معتقد بود مقام سلطنت طبق قانون اساسی می بایستی به وظایف قانونی خودش بپردازد، سلطنت کند و در امور اجرایی کشور دخالت نداشته باشد.
توجه داشته باشیم که از دوره رضاشاه، نخست وزیر، وزرا، هیئت دولت، مجلس و… از هیچ جایگاه مهم و تاثیرگذاری برخوردار نبودند. پستهای کلیدی نظیر ارتش، وزارت کشور، وزارت امور خارجه و… مستقیم تحت نظارت شخص پادشاه قرار داشت. مرحوم مصدق با این رویه مشکل داشت و میگفت اگر دولت مسئول اداره امور کشور است، میبایست اتخاذ تصمیمها هم بر عهده هیئت دولت باشد که شاه نمیپذیرفت.
برگردیم به ماجرای پس از کودتا، شاه نسبت به زاهدی حساسیت داشت. لابد پیش خود فکر میکرد که زاهدی این تصور را دارد که او اعلیحضرت را آورده است. لذا با او موافق نبود و در تضعیف او میکوشید.
از جمله مسائلی که شاه برای زاهدی ایجاد کرد، یکی همین ماجرای ۱۶ آذر بود که البته اهداف دیگری را نیز تعقیب مینمود. عرض کردم که در روزهای قبل از ۱۶ آذر، در اعتراض به زندانی شدن دکتر مصدق و سایر زندانیان دولت ملی، تظاهراتی در دانشگاه تهران انجام میگرفت. جدا از این موضوع، تجدید رابطه با بریتانیا نیز مورد اعتراض دانشجویان قرار داشت.
البته آیت الله کاشانی با صدور اعلامیهای در این روزها، ضمن اعلام نارضایتی از تجدید روابط با انگلستان و…مردم را دعوت به خودداری از تظاهرات نمود و نوشت:
«هموطنان عزیز باید متوجه باشند که فعلا از تظاهراتی که برخلاف مصالح و ناقض امنیت و ایجاد هرج و مرج باشد، خودداری. نموده تا بهانه به دست آشوب طلبان نیفتد».
این اعلامیه در صفحه ۱۱ روزنامه اطلاعات ۱۲ آذر ۱۳۳۲ چاپ شد ومتن آن در جلد ۴ «مجموعهای مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیت الله کاشانی» صص ۸۹ تا ۹۲ نیز منتشر شده است.
در آن روزها سخن از تجدید روابط سیاسی با انگلستان در میان بود و ایرانیان وطندوست سخت باین موضوع حساس و معترض بودند و صدای اعتراض از هر سو بر میخاست
بعد از واقعه ۱۶ آذر، حزب توده تلاش کرد تا آن رخداد فجیع را ضد آمریکایی نشان دهد. در ادبیات حزب توده اینگونه طرح شد که کشتار و ضرب و بازداشت ۱۶ آذررا رخدادی ضد آمریکایی معرفی و جا بیاندازد. در تبلیغ این موضوع البته از نقش مخرب بریتانیا و عوامل آن نیز نباید غفلت نمود این انگاره به شکل وسیع در نشریات مختلف و همچنین افکار عمومی تبلیغ میشد.
حزب وابسته و توده نفتی در روزهای پیش از ۱۶ آذر طی اعلامیهای گفته بود:
«نیکسون بازرگان مرگ و دلال کمپانیهای بزرگ نفتی به ایران میآید. ملت ایران نفرت و انزجار خود را نثار قدم شوم این مهمان ناخوانده میکند و میگویند: نیکسون بخانهات برگرد».
خوشبختانه یک گزارش از شهید دکتر چمران از این حادثه باقی مانده است. ایشان در آن زمان دانشجوی دانشکده فنی بوده و روایت مستندی از واقعه ثبت نموده است. در همان روزها گزارش هایی نیز از سوی دانشگاه تهران منتشر شد. بعدها هم افرادی از جمله مرحوم دکتر سیاسی که رئیس دانشگاه تهران بود، مرحوم مهندس خلیلی که رئیس دانشکده فنی بود. دکتر رحیم عابدی معاون دانشکده و تعدادی از دانشجویان آن وقت دانشگاه تهران از جمله دکتر مسعود حجازی خاطرات خود را منتشر کردند.
شهید چمران عنوان میکند که روز ۱۶ آذر که ما وارد دانشگاه شدیم. فضا با روزهای دیگر فرق داشت. کلی نظامی در دانشگاه حضور پیدا کرده و جو بسیار ملتهب بود. در آن روز تظاهراتی در دانشگاه تهران نبوده است. ولیکن قرار بوده تا با کشتاری که صورت میگیرد، هم نهضت ملی سرکوب و هم ایجاد رعب و وحشت در میان نیروهای ملی حاکم بشود. بدین ترتیب دانشگاه هم تحت سلطه در میآمد و استقلال دانشگاه آسیب میدید.
بنده در یک مطلبی تحت عنوان استقلال دانشگاه تهران که در روزنامه اطلاعات هم چاپ شد، به این مسایل پرداختم. مرحوم دکتر سیاسی در خاطراتش میگوید که بسیار زحمت کشید تا دانشگاه تهران را ارتقاء بدهد. دانشگاه تهران در زمان رضاخان ذیل وزارت فرهنگ بود و بعد از شهریور ۲۰، مرحوم دکتر سیاسی تلاش کرد تا با تمهیداتی ضمن کاهش نفوذ حکومت و دربار، جایگاه این دانشگاه را تقویت بکند.
مرحوم مصدق در مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۳ یا ۱۳۲۴ از استقلال دانشگاه دفاع کرد. در دوران نخست وزیری هم این عزم را با جدیت پیگیری کرد. مهمترین عاملعدم استقلال دانشگاه وابستگی مالی آن به وزارتخانههای مختلف بود. دکتر مصدق این مانع را برداشت. پیرو همین اقدام هم بود که دکتر سیاسی به همراه شورای دانشگاه برای عرض تشکر در بهمن ماه ۱۳۳۱ به منزل مرحوم مصدق رفتند. دکتر مصدقی که وقتی سفرای بریتانیا و آمریکا بدیدن او میرفتند، از آنها در حالی که روی تخت دراز کشیده بود، پذیرایی میکرد. در دیدار با ریاست و شورای دانشگاه، ایستاده و لباس رسمی بر تن داشت.
شاه با تضعیف دانشگاه چندین هدف را پیگیری میکرد. روز چهاردهم آذر مسئله ارتباط با انگلستان اعلام شد. زاهدی هم در این خصوص بیانیهای خواند که از رادیو پخش شد.
- اینکه نقل است که در اعتراض آمدن نیکسون به ایران دانشجویان اعتراض کردند به تعبیر شما پس روایت صحیحی نیست؟
ببینید نیکسون یک سفر آسیایی داشت. در برنامه این سفر دیدار کوتاهی هم از ایران داشت. تاریخ این دیدار هم ۱۸ آذر بود و اساسا در روز ۱۶ آذر هنوز به ایران نیامده بود. در گزارشهای ثبت شده هم که دقت کنید در روزهای قبل شعارها، همگی در دفاع از دکتر مصدق و مخالفت با انگلستان است. اساسا شعار ضد آمریکایی نداریم و این ادبیات حزب توده و سیاست بریتانیا بوده که به دلیل گستردگی حوزه نفوذ تبلیغاتی، فراگیر شده و بعد از انقلاب ۵۷ هم به گفتمان غالب تبدیل شده است. اینگونه است که به تدریج ۱۶ آذر، کوشش شد بعنوان نمادی از مبارزه با امپریالیسم آمریکا شناسانده شود.
- داستان کنسرسیوم در این میان چی هست؟
این ماجرا بعدا اتفاق افتاد و ربطی به این رخدادهای ۱۶ آذر ندارد. جالب است که سید مصطفی کاشانی فرزند آیت الله کاشانی در تاریخ ۲۱ آذر در کاخ شاهپور عبدالرضا پهلوی با نیکسون ملاقات داشت و ضمن آرزوی سفر خوش برای او و… سلام پدرش را هم به او رساند و مطالبی را هم عنوان کرد که موجب صدور اعلامیهای توسط آقای کاشانی شد. این را باید در اینجا متذکر شوم که پیش از کودتا آقای کاشانی که رباست مجلس شورای ملی را نیز داشتند در ملاقات ۹۰ دقیقهای با لوی هندرسن سفیر آمریکا در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۳۲، توجه به مشکوک بودن اقدمات ضد آمریکائی در ایران، که بریتانیا در پشت آن قرار داشت وقوف و توجه داشتند و بهمین دلیل از حملهای که به ساختمان اصل ۴ در شیراز انجام گرفته بود، اظهار تاسف نمود.
نکته دیگر مربوط به اسنادی است که به دست ما رسیده. میدانیم که بقایی با شاه مرتبط بود و در دوران نهضت ملی هم ضربات خودش را به این جریان وارد کرد. یک نامهای هست از خطیبی به بقایی. حسین خطیبی کسی است که در ماجرای قتل افشار طوس نقش مهمی ایفا کرده بود و اصل ربودن افشار طوس در خانه او اتفاق افتاد. البته بعدها MI6 گفت که ما نقشه قتل افشار طوس را کشیده بودیم. به این بخش؛ آقای امیرانی در مستند ارزشمندی که به تازگی با نام «کودتای ۵۳» ساخته، پرداخته است. با وجود افشار طوس در راس شهربانی کل کشور، انجام کودتا بسیار دشوار بود. خطیبی با شاه در ارتباط بود. جالب هست که در اسنادی که از خانه بقایی به دست آمد معلوم شد که در زندان برای بقایی نامه مینوشته. یعنی افرادی در رکن دو حضور داشتند که این امکان را برای او فراهم میکردند تا گاه چندین نامه در روز بتواند به بیرون زندان ارسال کند.
برگردیم به ماجرای ۱۶ آذر؛ در یکی از این نامهها آمده که امروز عصر نمایندگان دانشجویان برای اتخاذ تصمیم در خصوص اعلامیه اعتصاب و اعتراض به اقدامات دولت، جلسهای منعقد خواهند کرد. مقاله شما به عنوان نامه سرگشاده به نیکسون و رئیس دانشگاه در اساتید و دانسجویان حسن اثر را داشته است. من آنها را به ادامه اعتصاب و اعتراض شدیدتر نسبت به عملیات شدیدتر نسبت به دولت فعلی (کابینه کودتا) تشویق کردم که روز سی تیر دیگری برای رهبری عوام الناس ترتیب دهد. آنها عقیده داشتند تا شما تعلیمات و دستورات صریح را در شاهد (روزنامه) اعلام بفرمایید.
جای دیگری در نامه هم مینویسد: مطلب دیگر شرفیابی اردشیر زاهدی از طرف نخست وزیر به حضور شاه و تجدید تقاضای پدرش راجع به ایجاد و مضایق و اقدامات شدید بر علیه حزب ما میباشد.
بقایی همواره نقش چندگانه بازی میکرد. اینجا در قامت اپوزیسیون قصد دارد تا قضایا را به گردن زاهدی بیندازد. طبق مفاد این نامه مشخص است که زاهدی متوجه است که بقایی دارد علیه او توطئه میکند. بعد در این نامه آمده که شاه این تقاضا را نپذیرفته و از قرار، آنها را تشویق کرده تا شما را راضی کنند. بعد ادامه میدهد که با توجه به اینکه صرف ناهار نخست وزیر سه هفته است که در حضور شاه لغو شده است.
یعنی روابط آنقدر تیره و تار هست که در این ایام ملاقات هفتگی بین شاه و زاهدی هم انجام نمیگیرد. این نکتهها را در کتاب «زندگینامه سیاسی بقائی» تالیف آقای دکتر حسین آبادیان میتوان ملاحظه نمود.
در جایی فرمودید که به نظر میاد حزب توده بنا بر نگاه ایدئولوژیک خود علاقه داره تا واقعه ۱۶ آذر را نوعی تقابل با آمریکا قلمداد کنه. به ویژه که با پایان جنگ دوم جهانی و تبدیل جهان به یک نظام دو قطبی، در عمل ایالات متحده آمریکا، نقطه مقابل اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفته و حزب توده نیز به دلیل وابستگی و خاستگاه سیاسی و فکری علاقمند هست تا مردم و به ویژه قشر دانشجو را به سمت تقابل با آمریکا و هم پیمانی با جبهه متحد با شرق پیش ببره. درست عرض میکنم؟
علاوه بر این؛ حزب توده یک کارکرد دیگری هم داشت مبنی بر اینکه سیاست انگلستان را هم پیش ببره. مخالفت با نهضت ملی در همین راستا تعریفپذیر هست. چون منطقه خاورمیانه که دست آمریکاییها نبود، دست انگلیسیها بود.
…
▪️ادامه دارد.