دخترم
لبخندهای تو را فراموش می کنند
صورتک ها تکرار تو می شوند
مردان بی تلاطم فردا
از یاد می برند
از یاد می رود
طوفان موی تو
طعم گس لبان تو بر لُجه های آب
زیبایی تو بر کرانه زاینده رود خشک
هرگز به چشم های تو ایمان نمی برند
مردان بی لب و لبخند
مردان سرب و گلوله و باروت
دژخیم روز
همسایگان شب
من
من با پرنده ها
از نی نی چشم های تو آب می خورم
در این هزاره افسوس
من
دخترم
با خنده مچاله شده ات لبخند می زنم
و چشم های خالی ات را
سر ریز می کنم به دریای بیکران
من
دخترم
با موی تو
فردای این قبیله را فرش می کنم