شرایط کنونی جامعه، چشمانداز روشنی در پیش روی ما نمیگستراند. تبارشناسی طولانیترین دوره اعتراضی در دوران عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، همچنان با مجموعهای از ابهامات مواجه است و برایند و فرایند این جنبش اعتراضی به صورت آشکار برای هیچ کس روشن نیست.
بسیاری به این جنبش اعتراضی که با شوک مرگ مظلومانه و غیرقابل پذیرش «مهسا امینی» آغاز شد، جنبش بیسر یا بیرهبر میگویند، در حالیکه به نظر اینگونه نیست و لااقل باید برای آن نوعی خرد جمعی قائل باشیم. نوعی همبستگی که باعث شده تا بسیاری از اشتباهات گذشته در بیان اعتراضات تکرار نشود، اگرچه حاکمیت تفاوتی میان اعتراض گسترده اخیر با نمونههای گذشته در سالهای ۷۸، ۸۸ و ۹۶ قائل نیست و همچنان با کلیدواژههای آشوب، وابستگی به بیگانه و تهییج احساسی جوانان با آن مواجه شده است و این نگرش موضوع را پیچیدهتر و گرهگشایی را سختتر میکند.
رفتارشناسی جنبش اعتراضی اخیر، آن را بسیار متفاوت از اعتراضات پیشین نموده است. اگر در سال ۷۸ جنبش دانشجویی در اعتراض به قتلهای رنجیرهای پیشانی اعتراضات بود، این میدانداری در اعتراضات سال ۸۸ که در پی اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری رخ داد، به طبقه متوسط منتقل شد. در آبان ۹۶ اقشار آسیبپذیر جامعه به میدان آمده و مطالبات اقتصادی خود را با زبانی متفاوت از دانشجویان و طبقات متوسط جامعه بیان کردند. در دیماه ۹۸ نیز جوامع حاشیهنشین شهری با رویکردی آغشته به خشونت پا به میدان اعتراضات گذاشتند. (اگرچه آغازگر این حرکت اعتراضی، طیفی از اصولگرایان رادیکال بودند که برای ابراز مخالفت با دولت روحانی آتش اعتراضاتی را شعلهور کردند که از حالت نمایشی خارج شد و خود نیز از کنترل و مهار آن بازماندند).
اکنون زنان به همراه دختران نوجوان و جوانی پا به عرصه اعتراض گذاشتهاند که نه به گفتمان اصلاحات امیدی دارند و نه به حل معیشت فردی و جمعی جامعه، به عنوان مطالبه اصلی نظر دارند. خواست مهم و اساسی ایشان تغییر در سبک زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه و به ویژه زنان از یکسو و کاهش دخالت پیدا و پنهان نهادهای حاکمیتی در زندگی خصوصی خویش است. مطالبهای که حکومت در دراز مدت با آن دچار چالش خواهد شد و این روندی است که اگر مدیریت نشود، به گسترش و افزایش بحران دامن خواهد زد.
جامعه امروز ایران، جامعهای متکثر با خواستهای متفاوت است که اعضاء آن در کاستهای اجتماعی خود نیز همبستگی و انسجام رفتاری ندارند. تضاد منافع در این جامعه به نقطه اوج خود رسیده و تنش اجتماعی سادهترین رفتارهای اجتماعی ما را دربرگرفته است. با چنین جامعهای سخن از آرامش و گفتگو کردن کمی دور از تصور است. اگرچه همچنان موثرترین و کم هزینهترین راه حل موجود برای عبور از بحران و ایجاد مصالحه ملی، «گفتگو» است. امری سخت که نه حاکمیت به آن علاقه دارد و نه اشتیاقی در میان اکثر معترضین برای پای میز مذاکره آمدن دیده میشود. با این حال اگر ایران را دوست داریم و آن را برای فرد فرد ایرانیان میخواهیم. باید دو طرف ماجرا را به گفتگو و مذاکره تشویق نموده و بستر آن را فراهم آوریم.
و البته باید هسته سخت قدرت در این زمینه پیشگام شود و با تغییر رویههای پیشین در تصمیمسازی، فضا را با احیاء بخش میانه و تقویت نهادهای واسط آماده نماید. تغییر سیاست در صدا و سیما و میدان دادن به رسانههای مستقل و حرفهای به تغییر مرجعیت رسانهای از خارج به داخل خواهد انجامید.
مهیا شدن جامعه برای افزایش امید، با مشارکت در تعیین سرنوشتشان رقم خواهد خورد و این امر تنها از مسیر انتخابات آزاد و امکان رقابت حداکثری متصور است و برای تحقق آن باید نظارت استصوابی به کنار گذاشته شود و نهاد شورای نگهبان (حتی در صورت اصرار به حضور آن)، با جمعی تازه نفس و باورمند به جمهوریت، جایگزین شود.
استقلال فوه قضاییه و اهمیت دادن به اصل تفکیک قوا گامی مهم برای رسیدگی به مطالبات مردم است. به ویژه در مقابله با فساد سیستماتیک و خشونتهای غیرقانونی که تا کنون دهها کشته و صدها زخمی در دو سوی ماجرا و چندین هزار بازداشتی به همراه داشته است.