معماری در هر دو کارکرد خاص و عام خود، نمیتواند مفهومی انتزاعی را به ذهن مخاطب تداعی کند. معماری در واقع بستری است که انسان بهواسطه آن تلاش میکند تا به رفاه زیستی نائل آید. این رفاه زیستی البته در طول تاریخ تفاسیر مختلف و گاه متناقضی به خود گرفته و صاحبنظران آن را در شاخههای متنوعی دستهبندی کردهاند. در این مقاله به کارکرد زیستمحیطی آن نظر انداخته و تلاش داریم از این دریچه به این مفهوم نظر بیاندازیم.
معماری تطابق یافته با محیطزیست که پیشتر به آن «معماری اقلیمی» و امروزه تحت عنوان «معماری پایدار» از آن یاد میکنند، شالوده مفهومی است که با هدف توسعه در مسیر کاهش اتلاف انرژی و آلودگی محیطزیست تبیین و از الگوی همزیستی دوجانبه یک اثر معماری با محیطزیست پیرامون خود تبعیت میکند. در این رویکرد مدرن به معماری، خودشیفتگی و خودنمایی بناها جای خود را بهنوعی همزیستی مسالمتآمیز میدهد که در آن یک اثر معماری زائدهای در سیر طبیعی محیطزیست نیست، بلکه آن اثر همخوان و همراستا با فرایندی است که محیط پیرامونی در آن سیر میکند.
در معماری ناپایدار که محصول انقلاب صنعتی اروپا و اعتیاد روزافزون انسان صنعتی به مصرفگرایی روزافزون بود، ساختمان گویی در تمامی زمینهها به شتابی بیبرنامه تن داده و از هر آن چیزی که به آن سکون و آرامش میدهد، با قصدی از پیش تعیینشده فرار میکرد. در این دوره خاص تاریخی، معماران تلاش میکردند با محصولات خلاقانه خود بر الزامات و محدودیتهای طبیعی غلبه کرده و اثری را خلق کنند که هر چه بیشتر با محیط اطراف خود ناهمگون باشد. لذا یک اثر معماری مملو از فضاسازیهای مصنوعیای بود که ما به ازای آن را نمیشد در طبیعت پیرامون جستجو نمود.
مدتزمان زیادی طول نکشید که بشر دانست درنتیجه این رشد ناهمساز با طبیعت، بسیاری از مؤلفههای حیاتی و الزامی زندگی با خطر جدی مواجه شده و رشد روزافزون فرایند مصرفگرایی، عوارض نامیمونی بر آینده زیستی او بهجا گذاشته است، لذا خود را ناگزیر به بازنگری در سبک و سیاق معماری دانست و در میان بهناچار به مؤلفههای سنت معماری پیشینیان خود در طول هزارههای تاریخی نظر انداخت.
«طبیعت باوری» در تفکر انسان مدرن خیلی زود جایگزین نگاه «انسانمحور» ی شد که به سبب نگاه ویژهای که به جهان پیرامون خود داشت، به سبب دست یازیدن افراطی به طبیعت، مصرف بیرویه انرژی و نیز تولید نامتوازن پسماندهای صنعتی، به آسیبهای زیستمحیطی فراوانی دامن زد.
از سوی دیگر منابع تجدید ناپذیر انرژی موجود در جهان واقعیتی بود که انسان در یک بازه زمانی خاص از آن غافل شده بود و تنها وقتی متوجه خطر بزرگ نابودی این منابع شد که دیگر طبیعت توان پاسخگویی به نیاز روز افزون او را نداشت. این چالش بزرگ انشان مدرن و صنعتی را ناگزیر به بازنگری رویکردهای خود در مصرف انرژی در تمامی زمینهها نمود.
«تطبیق اقلیمی» یکی از راهکارهایی بود که انسان اتفاقاً مهارتآموزی آن را در طول هزاران سال زندگی به تجربه آموخته بود، این اصل که بعدها در قالب «معماری پایدار» تبیین شد، رویکردی در جهت عکس نگاه تهاجمی انسان قرن نوزده و بیست میلادی را رقم میزد.
رشد شهرنشینی و صنعتی شدن تمام شئون زندگی بشر، حتی آن بخش که بهمانند کشاورزی و دامداری بهشدت نیازمند همراهی با طبیعت بود را تحت تاثیر خود قرار داد. انسان مدرن در تمامی ساحتهای زندگی خود، مغرور از تصاحب بر طبیعت آسایش و استمرار رفاه خود را در الویت قرار داده بود و در این مسیر متوقف نشد تا اینکه به یکباره با خطر بزرگی مواجه شد که نه تنها رفاه قرن بیستمی او را تهدید میکرد، بلکه اساسا آینده زندگی بشر بر روی کره خاکی را با چالش مواجه ساخته بود.
در مهار این شرایط لجامگسیخته بهویژه در کشورهای درحالتوسعه که شتابی نافرجام را در مصرفگرایی داشتند، مجموعهای از اصول تبیین شد که رعایت آنها میتوانست سرعت تخریب طبیعت را کند کرده و این فرصت را برای برنامهریزیهای جدیتر فراهم سازد.
سه محور اساسی صرفهجویی در منابع، تکمیل چرخه تجدیدپذیری و بازگشت منابع انرژی به طبیعت و استفاده بدون عوارض از اقلیم پیرامون در دستور کار جوامع قرار گرفت و صاحبنظران و مدیران زیست محیطی به تدوین اصول الزامآوری پرداختند که رعایت آنها میتوانست نویدگر شرایط مساعدتری برای بشر باشد و درک بیشتری از محیط پیرامون را برای او میسر سازد.
شناخت عناصر مولد انرژی در کنار شناخت توانمندیها و محدودیتهای محیط اقلیمی یکی از مهمترین شاخصههای رسیدن به مدلی از معماری پایدار است.
معماری ایرانی در طول هزاران سال از حیات خود، نگاه هوشمندانهای به طبیعت پیرامونی خود داشته است و سبقه تاریخی این نگاه اقلیممحور در سنتهای معماری ایران، تاریخچهای شکوفا و پرافتخار دارد که پیشینیان ما بهواسطه آن توانسته بودند شرایط زیستی خود را با تمامی محدودیتها و امکانات اقلیمهای متنوع فلات ایران هماهنگ نمایند.
تنوع الگوهای متنوع ساختوساز ما را در ترسیم نمایهای روشن از این درک سازگار با طبیعت راهنمایی میکند، حضور عناصری چون بادگیر، سایهبان، بهارخواب، قنات، روشندان و… در کنار پوششهای سبز سازگار با محیط و استفاده از مصالح بومآورد ازجمله مواردی است که ایرانیان در استفاده از آن بسیار خبره و توانمند بودهاند.
معماران ایرانی با طرحبندی بسیار کارآمدی که در فضاهای داخلی اعمال میکردند، با لحاظ مؤلفههایی چون حجم نوردهی طبیعی، شناخت مسیرهای وزش جریان بادهای دائمی و موسمی، سرمایش و گرمایش طبیعی و… بیشترین حجم بهرهوری را مورداستفاده قرار داده و با تطبیق شرایط کاربریهای مختلف یک ساختمان و نیز تغییر در ابعاد پنجره، جانمایی ایوانها، تعبیه بادگیرها، نورگیرها، روشندانها و… تلاش مینمودند از این توانمندی طبیعی بیشترین انتفاع کاربردی را داشته باشند.
آنها همچنین در مصرف انرژی بهگونهای رفتار میکردند که ساختمان بیشترین حجم موردنیاز انرژی خود را از محیط پیرامون اخذ کرده و نیاز چندانی به استفاده از منابع جدید نداشته باشد. اینگونه است که با شناخت محیط اقلیمی، معماری ایرانی در مناطق کویری، کوهستانی، نواحی ساحلی و… به نفع شرایط زیستمحیطی متفاوت از یکدیگر رقم میخورد. اصلی که متاسفانه حتی در همین شرایط بحرانی انرژی مورد توجه قرار نگرفته و آفت معماری یکدست سیمای عمومی و طبیعی شهرهای کشور را بدون توجه به اقلیم و جغرافیای عمومی آن دستخوش نوعی نابسامانی نموده است.