نقش نمادها در پاسداشت و نگاهداشت آئینهای ملی و مذهبی، نقش موثر و بیبدیلی است. گزارههای فرهنگی و تمدنی هر سرزمینی به واسطه نمادهای ملی و آئینیشان است که میتوانند خود را از بزنگاههای مهم و مبهم تاریخی نجات دهند.
نوروز بدون شک یکی از مهمترین دستاوردهای تمدنی ایران است که به دلیل غنا و نوع کیفیت آن سرشار از نمادهای فرهنگی و تاریخی است که از جمله مهمترین آنها میتوان به نمادهای انسانی عمو نوروز، ننه سرما و حاجی فیروز اشاره داشت.
در فولکلورِ ایرانی شاید هیچ عنصر شناخته شدهتری از عمو نوروز نداشته باشیم. پیرمردی با مو و ریش سفید و کلاه نمدی که عصا به دست در شهر میچرخد و دیدن او نخستین نشانههای پایان زمستان و آمدن بهار قلمداد میشود. مقابل این نمود بهاری، ننه سرما قرار دارد. پیرزنی سفید موی که از مدتها پیش خود را آماده دیدن معشوق خود میکند، اما هیچگاه به مراد خود نمیرسد و در حالیکه خسته از روفت و روب خانه، به خوابی عمیق رفته است، مرد رویاییاش در سفری ناگزیر از دیار او رد شده و پیرزن وقتی بیدار میشود که مدتها از آمدن و رفتن عمو نوروز گذشته است. گویی ماجرای همیشگی نرسیدن عاشق به معشوق به یکدیگر میبایستی بار دیگر در فرهنگ استعارهای ایرانی به تصویر در بیاید.
روایتی دیگر نیز از مواجهه این دو عاشق و معشوق به جا مانده که بر عکس روایت نخست، این بارننه سرما در شب پایانی سال با عمو نوروز دیدار میکند. این وصال عاشقانه سرآغاز بهار و گذار سال کهنه (غم) به سال نو (شادی) میشود. دانستن این نکته که زمین در فرهنگ ایران باستان نماد زن و باروری است. به خوبی زایش و رویش بهاری را در روایت دیگرگون عمو نوروز و ننه سرما به نمایش میگذارد.
حاجی فیروز، نماد مشهور دیگری است که او را نیز بایستی به مانند عمو نوروز پیک و نوید دهنده بهار بدانیم. درباره این نماد باستانی و تاریخچه حضور او در این جشن ملی ـ آئینی، تنوع روایتها به نسبت بیشتر است. یکی از معروفترین این ماجراها به داستان عشق ورزی آناهیتا، الهه زیبایی، زمین، باروری و آفرینندگی باز میگردد که دل در گرو دوموزی (تموز)، الهه گیاهان و رستنیها بسته است.
روزی آناهیتا به قصد دیدار خواهرش به زیر زمین میرود. او که الهه زیر زمین است، از روی کین و حسادت در مسیر خواهر خود هفت دروازه بزرگ میگذارد و آناهیتا را مجبور میکند برای عبور از هر یک از این دروازهها، مقداری از جواهرات و لباسهای خود را تحویل نگهبانها بدهد. ادامه این روند در نهایت باعث میشود تا آناهیتا در انتهای مسیر حتی گوشت تن خود را نیز به نگهبانها بدهد.
سقوط الهه باروری به اعماق زمین باعث میشود تا بر روی زمین نه درختی سبز شود، نه گیاهی رشد کند. خدایان برای پایان دادن به این وضعیت تدبیری میکنند و بنا میشود تا دوموزی و خواهرش (گشتی ننه) به ترتیب به اعماق زمین رفته، به جای آناهیتا در بند باشند تا او بتواند به سطح زمین آمده، طبیعت را به روز نخست خود باز گرداند. بدین ترتیب دوموزی برای نجات معشوق خود راهی زیر زمین شده و شش ماه پایانی سال را در آنجا به سر میبرد، همزمان با آغاز سال نو و جایگزین شدن خواهر آناهیتا، دوموزی در حالی که لباس سرخ بر تن دارد به زمین باز میگردد. با آمدن اوست که گیاهان بارور شده، درختان از خواب زمستانی بیدار میشوند. سیمای سیاه این شخصیت به این دلیل است که در فرهنگ بینالنهرین تموز یا دوموزی خدایی سیه چرده است. لباس سرخ او نیز به نوعی نماد بازگشت از سرزمین مردگان به سرزمین زندهگان است. شادی و سرور او نیز به همین سبب است. زیرا او با آمدن بر روی زمین نوید سرسبزی، زایش و تولد را نیز با خود میآورد. این دستاوردها در ایران باستان دستمایه جشن، سرور و شادی است و از این روست که با حاجی فیروز دایره، تنبک، ساز و رقص و شادمانی همراه است.
در خصوص لباس سرخ حاجی فیروز باور دیگری نیز وجود دارد که بر مبنای آن، حاجی فیروز بازماندهای از ایزد شهید شونده است و لباس سرخ او نیز به خون سیاوش نسبت داده شده است. همچنانکه شادمانی و رقص و پایکوبی این شخصیت نیز به زایش دوباره سیاوش اشاره دارد. چراکه بر پایه اعتقاد ایرانیان باستان، گیاهان از خون سیاوش رشد کردهاند.
اگرچه بایستی به این نکته نیز توجه داشت که به ویژه نسخه معاصر این شخصیت نمادین تا حد زیادی تحت تاثیر نتیجه ویژهگیهای خاصی است که فرهنگ عامه تهران به این شخصیت اعطا نموده است. چراکه در قومیتهای دیگر حیات این شخصیت متفاوتتر از شناسنامهای است که در تهران برای آن تدارک دیده شده است. از جمله ترانهها، سبک و شیوه خاص رقص و دایرهنوازی در اثر برخورد با فرهنگ چندقومیتی تهران در طی یک قرن گذشته کاملا متفاوت شده است. گروهی حتی این شخصیت را حاصل نمایشهای روحوضی تهرانی دانسته و آن را تغییر یافته آتش افروز باستانی جشن چهارشنبه سوری معرفی میکنند.
از جمله روایتهای دیگری که در خصوص چیستی و چرایی حاجی فیروز میتوان در فرهنگ عامه و تاریخ اساطیری ایران یافت، انتساب این شخصیت به غلامان سیاهی است که در دوره ساسانی زندگی میکردند و در آغاز سال نو با پوشیدن لباس های رنگارنگ و آرایشهای تند در شهر گشته و با نواختن دف و وازخوانی و رقص مردم را شاد می کردند. آوازخوانی و رقص به شادکردن مردم می پرداختند. (۱)
جعفر شهری در کتاب تهران قدیم (۲) با نسبت دادن حاجی فیروز به غلامان سیاه، معتقد است از این رو به آنها حاجی میگفتند که در سفر حج معمولا اربابان خود را همراهی میکردند. شهری با اشاره به لحن خاصی که این شخصیت در ادای کلمات و ترانهخوانی دارد، آن را ناشی از شرایط جسمانی به سبب اخته بودن و تغییراتی میداند که این حالت در خروجی صدا به وجود آورده و آن را از حالت بم مردانه خارج می سازد.